شاعر می مانم

شاعر می مانم

اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!

پیوندها
کودکی ام
واگنی بود
که از قطار برید..
از: جواد غلامرضایی
درون آینه نگاه می کنم
دیگر تو نیستی
پوست انداخته ام
چقدر زشتم، درست
ولی اینبار درون آینه تو نیستی
پوست انداخته ام
من مانده ام و
چقدر کار، که نکرده ام
دیر شده و وقت ندارم،
لیست می کنم این همه کار که نکرده ام
چقدر راه که نرفته ام
چقدر من، که نبوده ام
چقدر چیز که دوست داشتم و یاد نگرفته ام
چقدر بزرگ، که نشده ام
چقدر سفر، که نرفته ام
چقدر تغییر، که نکرده ام
چقدر پیشنهاد که اصلا به کل نه دیده و نه شنیده ام
چقدر پیشرفت، که نداشته ام
چقدر زیبایی، که ندیده ام
چقدر نفس راحت، که نکشیده ام
چقدر ذهن آرام، که نداشته ام
چقدر خودم، که نبوده ام
چقدر احساس، که نکرده ام
چقدر زندگی، که نکرده ام
از: امین منصوری
پابرهنه تا کجا دویده ای
که این همه
گل شکفته است؟!
از: کیکاووس یاکیده
تو هم شبیه دیگران هستی
شیفته ی پرواز
اما هیچ کس شبیه تو نیست
آن ها هیچ کدام
بال ندارند..
از: واهه آرمن
یک چراغ خاموش است، یک چراغ روشن نیست !!
کوچه ای که تاریک است جای شعر گفتن نیست
هردو پوچ می مانیم، هردو پوچ می میریم
من که عاشق ِ او بود، او که عاشق من نیست
مثل اشتباهی محض، در تضاد با خویشیم
آدم آهنی هستیم، جنسمان از آهن نیست
مرد مثل دخترها، گریه می کند آرام
زن اگرچه بغض آلود، فرض می کند زن نیست
بی پناه و سرگردان، در تمام این ابیات
اتفاق می افتد، شاعری که اصلا نیست
باز شعر می گویم، گرچه خوب می دانم
شعر فلسفه بازی ست، جای گریه کردن نیست!
از: سید مهدی موسوی
زیاد تر از سهم خود
دفتر سیاه کردم
در آرزوی نوشتن شعری
که باعث شود
از آسمان ِ سرتاسر جهان
باران ِ نان ببارد ..

زیادتر از سهم قدم هایم
گذشتم از خیابان های پاییز
با امید گره خوردن
به نگاهی
که پناه گاهی باشد
در آژیر قرمزهای زننده ی
این روزگار..

زیادتر از توان خود باطوم خوردم
برای برآورد ِ آرزویی
که لورکا و نرودا و حکمت
و شاعران ِ دیگر
به برآوردنش کوشیده بودند

زیاد مُردم
برای کمی زندگی کردن
در کنار ِ تو..
از: یغما گلرویی


من یک «شماره» ام که «شما» پا «ره» می کنید

از: سید مهدی موسوی

بلند شو

تنبلی نکن

شب شده، شیفت شروع شده

جایت را با ماه عوض کن

کمی بتاب به سیاره ی تشنه ی چشمانم

طاقت بیار، نخواب

هفته ی دیگر راحتی، شیفت صبح

آفتاب می شوی..

از: نیما هوشمند

هیچ چیز را به گردن نمی گیرم

الا

بوسه هایت

از: آرش ناجی

سال هاست رفته ای و من

هنوز به خودم می لرزم

درست مثل شاخه ای که چند لحظه قبل

پرنده اش پریده باشد!

از: رضا کاظمی