همه چیز با تو آغاز شد
همه چیز در من تمام
تو
نخستین روز حیات
من آخرین روز آن
عمری که در این میان لغزید و گذشت
ماری بود ترسناک
از: رسول یونان
همه چیز با تو آغاز شد
همه چیز در من تمام
تو
نخستین روز حیات
من آخرین روز آن
عمری که در این میان لغزید و گذشت
ماری بود ترسناک
از: رسول یونان
زن سینه های برجسته نیست
موی مش کرده..ابروی برداشته..لبان قرمز نیست
زن لباس سفید..شب باشکوه عروسی
بوی خوش قرمه سبزی..هوس های شب جمعه
قرارهای تاریکی..کوچه پشتی..توی یک ماشین نیست
زن خونریزی..کمردرد ماهانه..پوکی استخوان
یک زن پا به ماه..حالت تهوع..استفراغ
دردهای زایمان..مادر بچه ها نیست
نامم را به خاطر ندارم
و نمی دانم لب که باز کنم
به کدام زبان سخن خواهم گفت
به کدام زبان دعا خواهم کرد
به کدام زبان دشنام خواهم داد ...
تخت بیمارستانی را می مانم
که به خاطر نمی آورد
بیماران مرده اش را...
رنگ چشمان مادرم را به یاد ندارم
و نمی دانم پدر پیپ می کشید یا سیگار؟