پدربزرگم می گفت:
راستی همیشه پیروز است
دوستت داشتم و راست گفتم و رفتی
پدربزرگم دروغ می گفت.
حکم، دل می کنم
با دل می بُرم و
قیمت می گذارند و دست را جمع می کنند
حکم دلم، دروغ می گوید.
در یخچال را باز می کنم
آبمیوه صد در صد طبیعی، در یخچال را می بندم
آبمیوه ها دروغ می گویند
می گویند سیگار و قهوه و مشروب می کُشد
من هنوز زنده ام
دروغ می گویند