درون آینه نگاه می کنم
دیگر تو نیستی
پوست انداخته ام
چقدر زشتم، درست
ولی اینبار درون آینه تو نیستی
پوست انداخته ام
من مانده ام و
چقدر کار، که نکرده ام
دیر شده و وقت ندارم،
لیست می کنم این همه کار که نکرده ام
چقدر راه که نرفته ام
چقدر من، که نبوده ام
چقدر چیز که دوست داشتم و یاد نگرفته ام
چقدر بزرگ، که نشده ام
چقدر سفر، که نرفته ام
چقدر تغییر، که نکرده ام
چقدر پیشنهاد که اصلا به کل نه دیده و نه شنیده ام
چقدر پیشرفت، که نداشته ام
چقدر زیبایی، که ندیده ام
چقدر نفس راحت، که نکشیده ام
چقدر ذهن آرام، که نداشته ام
چقدر خودم، که نبوده ام
چقدر احساس، که نکرده ام
چقدر زندگی، که نکرده ام
از: امین منصوری