3 بعد از نیمه شب
تا چشم هایم را روی هم می گذارم پیدایش می شود
نمی دانم چه می گوید ..!
کاش می توانستم کمکش کنم ..
من مطمئنم پشه ها شاعرند ..
اگر نه دلیلی ندارد تا این وقت صبح بیدار باشند ..
9 صبح
جای بوسه اش بر روی گردنم مانده است
کمی هم درد می کند ..!
سرخی اش که بی شک برای ماتیک است
دردش هم ..؟!
چه می شود کرد؟ پشه ها از ته دل می بوسند ..!
از: مسعود دیدگر
تا چشم هایم را روی هم می گذارم پیدایش می شود
نمی دانم چه می گوید ..!
کاش می توانستم کمکش کنم ..
من مطمئنم پشه ها شاعرند ..
اگر نه دلیلی ندارد تا این وقت صبح بیدار باشند ..
9 صبح
جای بوسه اش بر روی گردنم مانده است
کمی هم درد می کند ..!
سرخی اش که بی شک برای ماتیک است
دردش هم ..؟!
چه می شود کرد؟ پشه ها از ته دل می بوسند ..!
از: مسعود دیدگر