نه خاک
نه دایره ای در دفتر نقاشی دخترک
زمین، سری ست جدا شده از تن
چرخ می خورد میان هوا
ما چون فکرهای معلق می ریزیم
زرد بر پاییز
سبز که هرچه می گردد
جایی برای نشستن پیدا نمی کند
می ریزیم
چای
در فنجان ناصرالدین شاه و
قطره های خون در حمام فین
می ریزیم
ریز
ریز
ریز
چون برف
که هرگز هیچ کس ندانست
تکه های خودکشی یک ابر است
از: گروس عبدالملکیان
نه دایره ای در دفتر نقاشی دخترک
زمین، سری ست جدا شده از تن
چرخ می خورد میان هوا
ما چون فکرهای معلق می ریزیم
زرد بر پاییز
سبز که هرچه می گردد
جایی برای نشستن پیدا نمی کند
می ریزیم
چای
در فنجان ناصرالدین شاه و
قطره های خون در حمام فین
می ریزیم
ریز
ریز
ریز
چون برف
که هرگز هیچ کس ندانست
تکه های خودکشی یک ابر است
از: گروس عبدالملکیان