«بنان» غمگینی محو و خیره در نت ها
الهه ای ناز انگار می پرد به هوا
و با صدای بم ِ آمبولانس می رقصد
حراست از jump ی کودکانه می ترسد
اشاره هی می کردی به زیر ابروی ماه
حواس من چون یوسف که پرت شد در چاه
نگاه خیره ی انگشت ها به بغض بنان
و خاطرات جنین ِ فرشته در زندان