مثل سیگار اولت هستم
تا ته قصه دود خواهم شد!
از: سید مهدی موسوی
آدمیست دیگر
یک روز حوصله هیچ چیز را ندارد
دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور
از: حسین پناهی
جهان بزرگ است و زندگی مرموز
تا به حال فکرش را کرده ای
حتی "تو"، تویی که نمی شناسمت!
شاید روزگاری دور، همه چیزم شوی..
این دنیا
مثل فیلمی است
که از نیمه شروع شده..
کسی می کشد
کسی کشته می شود
کسی می فروشد
کسی می خرد
کسی می رود
کسی می آید
...
من که از هیچ چیز سر در نیاوردم!
پ.ن:اصل شعر به زبان ترکی بوده
از: رسول یونان
دانه های اشک
از چشمم بیرون می زنند
چون قطار مورچه ها
از چشمان مرده
نکند اشک نیستند
مورچه اند اینها
نکند مرده ام
در حسرت ِ تو؟!
تو ماه را
بیشتر از همه دوست می داشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به یاد من می آورد
می خواهم فراموشت کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره پاک نمی شود
هر سر موی مرا
با تو
هزاران کار است
از: حافظ
دنیا در آنسوی میله هاست
من در این سو.
نمی دانم
او زندانی شده
یا من؟
دری هستم که می توانست به آسمان باز شود
اگر لولایش به زمین چفت نبود...
از: لیلا فرجامی
کسی می داند
که من همیشه باز می گردم
مثل نامه ای بی نشانی و تمبر
به همین صندوق پستی
که در جلوی خانه ای سوخته
برای تثبیت ِ همه ی پشیمانی هایم
نصب کرده اند