شاعر می مانم

شاعر می مانم

اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!

پیوندها

۱۳۷ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

ما شعر می گوییم

ما

که نمی توانیم زندگی کنیم

ما شعر می گوییم...

از: علیرضا روشن

آدم ِ تنها خودش را «تو» خطاب می کند

از: علیرضا روشن

عشق قابیل است، قابیلی که سرگردان هنوز

کشته ی خود را نمی داند کجا پنهان کند!

از: نجمه زارع

نیمه ی من، ماه ِ کامل است

از: نادر نادرپور

با یک نقاب تازه به دنیا می آیم

با صورت همیشگی ام

از: نادر نادرپور

ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت

عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

از: نجمه زارع

«بنان» غمگینی محو و خیره در نت ها

الهه ای ناز انگار می پرد به هوا

و با صدای بم ِ آمبولانس می رقصد

حراست از jump ی کودکانه می ترسد

اشاره هی می کردی به زیر ابروی ماه

حواس من چون یوسف که پرت شد در چاه

نگاه خیره ی انگشت ها به بغض بنان

و خاطرات جنین ِ فرشته در زندان

درون آینه نگاه می کنم

دیگر تو نیستی

پوست انداخته ام

چقدر زشتم، درست

ولی اینبار درون آینه تونیستی

پوست انداخته ام

من مانده ام و

چقدر کار که نکرده ام

دیر شده و وقت ندارم،

لیست می کنم این همه کار که نکرده ام

چقدر راه، که نرفته ام

چقدر من، که نبوده ام

چقدر چیز، که دوست داشتم و یاد نگرفته ام

چقدر بزرگ، که نشده ام

چقدر سفر، که نرفته ام

چقدر تغییر، که نکرده ام

چقدر پیشنهاد، که اصلا به کل نه دیده و نشنیده ام

چقدر پیشرفت، که نداشته ام

چقدر زیبایی، که ندیده ام

چقدر نفس راحت، که نکشیده ام

چقدر ذهن آرام، که نداشته ام

چقدر خودم، که نبوده ام

چقدر احساس، که نکرده ام

چقدر زندگی، که نکرده ام

از: امین منصوری

کتاب دفتر من و عطر ورساچه


نه تو میمانی

نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم می گذرد

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز

از: سهراب سپهری

باز دیروز

شهر ِ

دوازده میلیون و هفتصد و نود و هشت هزار و پانصد و چهل و سه نفری تهران

خالی بود

بس که در سفری

از: مصطفی مستور