آدمیست دیگر
یک روز حوصله هیچ چیز را ندارد
دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور
از: حسین پناهی
سیگارم را در قاب پنجره می تکانم
بی هیچ واهمه ای..
زیرا که جهان زیرسیگاری ِ من است
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن را با خدای خویش
چشم در چشم هم نوشیم