به تو فکر می کنم و به پیاده روی هایی که قدم نزدیم به غروب هایی که ندیدیم به مهمانی هایی که نرفتیم به قهوه هایی که نخوردیم به دست هایی که نگرفتیم به تو فکر می کنم به تو که "ن" آور تمام فعل هایم شده ای ! از: سمانه سوادی
آغوش تو را بیرون می آورم و با دگمه هایش فال می گیرم می آید نمی آید می آید نمی آید! اگر دگمه ی افتاده ی یقه ات را دوخته بودم حتما ً می آمدی! از: سمانه سوادی