این دنیا
مثل فیلمی است
که از نیمه شروع شده..
کسی می کشد
کسی کشته می شود
کسی می فروشد
کسی می خرد
کسی می رود
کسی می آید
...
من که از هیچ چیز سر در نیاوردم!
پ.ن:اصل شعر به زبان ترکی بوده
از: رسول یونان
دانه های اشک
از چشمم بیرون می زنند
چون قطار مورچه ها
از چشمان مرده
نکند اشک نیستند
مورچه اند اینها
نکند مرده ام
در حسرت ِ تو؟!
تو ماه را
بیشتر از همه دوست می داشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به یاد من می آورد
می خواهم فراموشت کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره پاک نمی شود
دنیا در آنسوی میله هاست
من در این سو.
نمی دانم
او زندانی شده
یا من؟
به خود می پیچد این دریا
نه خبری از دکتر
نه اثری از پرستار
دل پیچه دارد باز
خدا می داند
کدام کشتی را قورت داده
جان چند نفر را گرفته
چند خانه را به عزا نشانده؟
اژ: رسول یونان
ستاره ها در آسمان ِ دور
در آسمان دور این ستاره ها
بادکنک های زرد من اند
نخ هایشان رها شده
از دستان بی احتیاط کودکی ام..
جهان جای عجیبی ست
اینجا هرکس شلیک می کند
خودش کشته می شود...