شاعر می مانم

شاعر می مانم

اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!

پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یغما گلرویی» ثبت شده است

زیاد تر از سهم خود
دفتر سیاه کردم
در آرزوی نوشتن شعری
که باعث شود
از آسمان ِ سرتاسر جهان
باران ِ نان ببارد ..

زیادتر از سهم قدم هایم
گذشتم از خیابان های پاییز
با امید گره خوردن
به نگاهی
که پناه گاهی باشد
در آژیر قرمزهای زننده ی
این روزگار..

زیادتر از توان خود باطوم خوردم
برای برآورد ِ آرزویی
که لورکا و نرودا و حکمت
و شاعران ِ دیگر
به برآوردنش کوشیده بودند

زیاد مُردم
برای کمی زندگی کردن
در کنار ِ تو..
از: یغما گلرویی

پنداری خدا

دست به دامن داوینچی شده است

که اندوه ِ جذاب نگاهت

مونالیزا را

به یک کپی بی بها بدل می کند

و لبخندت شفا می دهد

تمام کودکان ایدز گرفته دنیا را..

اما چرا این همه تلخ باید باشد

شراب چشمانی که برقشان

تاکستان های سرتاسر سویل را خاکستر می کند؟


شاید تو یکی از پریای شاملو باشی

که از برگ های هوای تازه گریخته

و تقدیرش گریستن بوده از آغاز جهان..

من اما خنده ات را می خواهم

حتی اگر بهایش راه رفتنم بر کف دست ها باشد
در خیابانی شلوغ،

چون دلقکی

که خوش دارد شنیدن صدای خنده ی تو را

در جرینگ جرینگ سکه هایی

که از جیب هایش

بر سنگ فرش پیاده رو می ریزند...

از: یغما گلرویی

در این ساعت ِ شب

تو

باید خفته باشی

در پیراهن صورتی خوابت

و حتم دارم پادشاه هفتم

در همین لحظه از تو خواستگاری می کند

همیشه از شاه ها بدم می آمده !

نامم را به خاطر ندارم

و نمی دانم لب که باز کنم

به کدام زبان سخن خواهم گفت

به کدام زبان دعا خواهم کرد

به کدام زبان دشنام خواهم داد ...

تخت بیمارستانی را می مانم

که به خاطر نمی آورد

بیماران مرده اش را...

رنگ چشمان مادرم را به یاد ندارم

و نمی دانم پدر پیپ می کشید یا سیگار؟