شاعر می مانم

شاعر می مانم

اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!

پیوندها

در این ساعت ِ شب

تو

باید خفته باشی

در پیراهن صورتی خوابت

و حتم دارم پادشاه هفتم

در همین لحظه از تو خواستگاری می کند

همیشه از شاه ها بدم می آمده !

نه به خاطر زبان چاپلوس فارسی

که کاسه لیسانه

هرکار ِ بزرگی را

شاه لقب داده است:
مثل ِ شاه کار و شاه راه و شاه کلید

و نه به خاطر تاریخی

که زیر چکمه شاهان بنا شده..

از شاه ها شکایت داشته ام

چرا که هفت تایشان هرشب به خواب می آیند

و تو شاعری عاشق را

که به جرم ننوشتن مدیحه

در سیاه چال قصرهاشان زندانی ست

از خاطر می بری...

در این ساعت ِ شب

تو باید خفته باشی

با لبخندی که ارثیه ی عروسک کوکی توست بر لبهایت

و نسیمی که از دریچه می وزد

چند تار مو را بر پیشانی ات

به رقص در آورده است...

تو خفته ای بودن شک

که من خیره مانده ام

به دود ِ سبز ِ سیگاری

که یک سیگار نیست

دغدغه های مردی سی و چند ساله است

که می پندارد زندگی هم

مانند دیوارهای دبیرستان ِ اوست

که هر روز

جسارت ِ کفش های کتانی اش را

بر شانه هاشان احساس می کردند...

تو در خانه و خیابانی دور خفته ای

و من بر جنازه ی خوابم ایستاده ام

با روان نویسی خونین

و بر کاغذ چند عبارت ِ خط خورده

چیزی نیست...

از: یغما گلرویی

نظرات  (۱)

زیبا زیبا زیبا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی