شاعر می مانم
شاعر می مانم
خانه
درباره کاکاپو
ارتباط با من
من در بلاگفا
گالری عکسهایم
اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!
خلاصه آمار
کلمات کلیدی
رضا کاظمی
گروس عبدالملکیان
سید مهدی موسوی
مهدیه لطیفی
گمنامان
رسول یونان
جواد غلامرضایی
نیما هوشمند
امین منصوری
شمس لنگرودی
احمد شاملو
سعدی
مسعود دیدگر
علی کریمی کلایه
حسین پناهی
دکتر علی شریعتی
سمانه سوادی
یاور مهدی پور
سید علی صالحی
علیرضا روشن
سهراب سپهری
یغما گلرویی
احسان پرسا
محسن حسینخانی
سپیده جدیری
مینو نصرت
منیره حسینی
بهرنگ قاسمی
فروغ فرخزاد
آرش ناجی
بایگانی
مهر ۱۳۹۳
(۶)
خرداد ۱۳۹۳
(۱۲)
ارديبهشت ۱۳۹۳
(۱۲)
اسفند ۱۳۹۲
(۱۴)
بهمن ۱۳۹۲
(۱۸)
دی ۱۳۹۲
(۱۱)
آذر ۱۳۹۲
(۷)
آبان ۱۳۹۲
(۱۵)
مهر ۱۳۹۲
(۸)
شهریور ۱۳۹۲
(۱۶)
مرداد ۱۳۹۲
(۸)
تیر ۱۳۹۲
(۸)
خرداد ۱۳۹۲
(۱۵)
ارديبهشت ۱۳۹۲
(۱۵)
فروردين ۱۳۹۲
(۶)
اسفند ۱۳۹۱
(۳۱)
بهمن ۱۳۹۱
(۵۵)
دی ۱۳۹۱
(۱۳۷)
آخرین مطالب
می شود؟
واللیل..
دکمه های باز، چشم های بسته
آقا اجازه ..؟
ماهی قرمز
مهر و مسافت
چه سود
دکمه ها
چون طفل دوان
مهندسی
پیوندها
هذیانات
۳۳ مطلب با کلمهی کلیدی «رضا کاظمی» ثبت شده است
۱
تو غرق شده باشی
این روزها غمگین ام
آنقدر که انگار
قایق ام شکسته
من مانده
تو غرق شده باشی !
از:
رضا کاظمی
۱ نظر
۲
۰
۰
حرام زاده
همیشه در ذهن پدر
زنی زیبا قدم می زد
و در خیال مادر، مردی جوان
این گونه بود که همه مان
حرام زاده شدیم!
از:
رضا کاظمی
۰ نظر
۰
۱
۰
همیشه هست
تنهایی
شاخه ی درختی ست
پشت پنجره ام
گاهی لباس برگ می پوشد
گاهی لباس برف
اما همیشه هست ..!
از:
رضا کاظمی
۰ نظر
۱
۰
۰
پلنگ
مثل پلنگی تنها
که پنجه به هوای ماه بکشد
و ماه؛ نه به دست بیاید و نه زخم بخورد؛
هرشب
بر سنگ مزار تو می نشینم !
از:
رضا کاظمی
۰ نظر
۲
۰
۰
نامه
هر روز برایت نامه می نویسم
و تو،
همه را برگشت می زنی
سپاس گذارم
هیچ کس تا بحال این همه نامه برایم نفرستاده بود!
از:
رضا کاظمی
۰ نظر
۳
۰
۰
قصه
با «یکی بود یکی نبود» شروع می شود این قصه
با یکی ماند و یکی نماند، تمام
یکی، من بودم یا تو، مهم نیست
مهم قصه ای ست که تمام می شود!
از:
رضا کاظمی
۰ نظر
۳
۰
۲
چتر
گاهی چتر را باید دست ِ باران داد
روی سر خودش بگیرد
و ما
جایش بباریم !
از:
رضا کاظمی
۲ نظر
۳
۰
۰
شاعر
زور بی خودی نزن شاعر !
آسمان
وقتی می بارد، که خودش بخواهد
از:
رضا کاظمی
۰ نظر
۲
۰
۰
زن و درخت
زن
مردش به جنگ رفته بود
که موهاش را تراشید
درخت
پرنده اش پریده بود
که پاییز نرسیده برگ ریزان کرد !
چقدر دردشان شبیه هم است این ها !
از:
رضا کاظمی
۰ نظر
۱
۰
۰
تنهایی
تنهایی
خیابانی ست که هر روز قدم می زنم
ته ندارد لاکردار !
از:
رضا کاظمی
۰ نظر
۱
۰
قدیمی ترین مطالب
مطالب قدیمی تر