شاعر می مانم

شاعر می مانم

اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!

پیوندها

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گروس عبدالملکیان» ثبت شده است

دیگر روز از سرم گذشته و
حوصله  از پیراهنم سر رفته
به خیابان می روم
شماره را می گیرم
و در ِ باجه را می بندم

                            (طبیعی ست که این جای شعر را نمی شنوید)

عکس را توی پاکت می گذارم
و آن را می بندم

                           (طبیعی ست که این را هم ندیده اید)

دیدم کسی مدام
پشت درخت ها پنهان می شود
به سایه ها می گریزد
و در انتظار فرصتی خلوت
با تپانچه ای در جیب
تعقیبم می کند
                            (رفتارش کاملا ً طبیعی ست)

او نمی داند
خودم استخدامش کرده ام!

از: گروس عبدالملکیان
نه خاک
نه دایره ای در دفتر نقاشی دخترک
زمین، سری ست جدا شده از تن
چرخ می خورد میان هوا

ما چون فکرهای معلق می ریزیم
زرد بر پاییز
سبز که هرچه می گردد
جایی برای نشستن پیدا نمی کند

می ریزیم
چای
در فنجان ناصرالدین شاه و
قطره های خون در حمام فین
می ریزیم
ریز
ریز
ریز
چون برف
که هرگز هیچ کس ندانست
                                 تکه های خودکشی یک ابر است

از: گروس عبدالملکیان
چند اسکناس مچاله
چند نخ شکسته ی سیگار
آه، بلیت یک طرفه !
                           

                       چیزی غمگین تر از تو
                       در جیب های دنیا پیدا نکردم

از: گروس عبدالملکیان
 
شلیک هر گلوله خشمی ست
که از تفنگ کم می شود
سینه ام را آماده کرده ام
تا تو مهربان تر شوی
از: گروس عبدالملکیان
هوا که پیرهن پوشیده
هوا که میز صبحانه را می چیند
هوا که گوش می دهد به شعرهام
هوا که در موهایم دست می برد
هوا که داغم می کند
هوا
که حواسش نبود این شعر است
و از پنجره بیرون رفت
از: گروس عبدالملکیان
پرواز هم
دیگر رویای آن پرنده نبود
دانه دانه پرهایش را چید
تا بر این بالش
خواب دیگری ببیند
از: گروس عبدالملکیان
درختی قدیمی ام
آنقدر قدیمی
که فراموش کرده ام
روزی
سیب زاییده ام یا گلابی ؟
از: گروس عبدالملکیان
فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیندیش
که در میانه ی میدان مین
به جست و جوی شاخه گلی ست
از: گروس عبدالملکیان
و ماه
دهان زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل می کند
از: گروس عبدالملکیان
در را
پشت سرت ببند!
پنجره را باز گذاشته ام
چه قدر به هوا محتاجم
هوا در سرنگی کوچک
از: گروس عبدالملکیان