شاعر می مانم

شاعر می مانم

اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!

پیوندها

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گروس عبدالملکیان» ثبت شده است

می خواستم بمانم

رفتم

می خواستم بروم

ماندم

نه رفتن مهم بود و نه ماندن

مهم

من بودم

که نبودم...

از: گروس عبدالملکیان

بیهوده مشت به شیشه ی این قطار می کوبی!

بیهوده صدایت را

به آن سوی پنجره پرتاب می کنی

ما بازیگران یک فیلم صامتیم..

از: گروس عبدالملکیان

من ماهی خسته از آبم

تن می دهم به تو

تور عروسی غمگین

تن می دهم

به علامت سوال بزرگی

که در دهانم گیر کرده است

از: گروس عبدالملکیان

باور می کنم

وقتی که دره های درد

بر پیشانی ام

تنها چند خط ساده است..

باور می کنم

آینه ها نیز

دروغ می گویند..

از: گروس عبدالملکیان

من مرده ام

و این را فقط

من می دانم و تو

تو

که چای را تنها در استکان خودت می ریزی

خسته تر از آنم که بنشینم

به خیابان می روم

با دوستانم دست می دهم

انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است

- گیرم کلید را در قفل در چرخاندی

دلت باز نخواهد شد!

می دانم

من مرده ام

و این را فقط من می دانم و تو

که دیگر روزنامه ها را با صدای بلند مکی خوانی..

از: گروس عبدالملکیان

پرندگان پشت بام را دوست دارم

دانه هایی را که هر روز برایشان می ریزم

در میان آنها یک پرنده ی بی معرفت هست

که می دانم روزی به آسمان خواهد رفت

و بر نمی گردد

من او را بیشتر دوست دارم ..

از: گروس عبدالملکیان

ما کاشفان کوچه های بن بستیم

حرفهای خسته ای داریم

این بار، پیامبری بفرست

که تنها گوش کند

از: گروس عبدالملکیان