شاعر می مانم

شاعر می مانم

اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!

پیوندها

۳۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

طفلکی تلف شد
زندگی ام را می گویم
که گیر دستان من افتاد
از: مهدیه لطیفی
این اندوه ها
این اندوه های لاکردار
پا ندارند
برای رفتن
دست ندارند
برای برداشتن از سرها
سر اما دارند
برای درآوردن از چشم ها !
با خدا باید بنشینیم دو تایی
دور میزی ترجیحا ً گرد
متقاعدش کنم که تنهایی جقدر درد بزرگی ست
تا لبخند بزرگی شاید
در صورت ِ گرد ِ زمین نقاشی کند
از: مهدیه لطیفی
تو نه سر می سپاری
نه دل
نه دستی حتی
به قدر عمر کوتاه یک پیاده روی
به من
و چیزی به من از خودت تا نسپاری
سپری نمی شود عمر این بی قراری
لا به لای این پرسه باید
درست همان ستاره ای را به نام تو کرد
که زمین
از هر طرف بچرخد
از دست نروی
از: مهدیه لطیفی
تو می توانی بد شوی
بد شوی
بدتر از این ها
و خوب باشی هنوز
هرچه قطره قطره کم کنی
این اقیانوس
برهوت شدنش به عمر من قد نخواهد داد
از: مهدیه لطیفی
ما بال هایمان را
به باد زمان دادیم
می بینی؟
ما قرار بود فرشته باشیم
تو بی گناه بودی
من بی گناه
زمان اما دست بر گلو می گذارد
می گوید:
زندگی را و زمین را چه به این حرف ها ؟!
چه به این بال ها؟!
چه غلط ها ..!
ما بال هایمان را
به زمان باج دادیم
تا زندگی کنیم
از: مهدیه لطیفی
آقایان و خانم ها
نترسید
کسی که با شما صحبت می کند
یک گاو است
چند سال پیش
در یک پاییز
شاخ هایم ریخت
شما می توانید روی سرم دست بکشید
دمم را بچرخانید
و با من عکس یادگاری بگیرید
آقایان
خانم ها
می خواهند مرا بکشند
تنها به جرم اینکه
چند برگ روزنامه خورده ام
از: عبدالصمد آبروشن
حواست به مدل سرزمینت باشد
نکند از مداد آبی
بهانه ی آسمان بتراشی
آزادی
تنها پرنده ای ست
که در قفس
نفس نمی کشد
از: منیره حسینی
حسی شبیه غم بدنم را گرفته بود
از خانه ای که بوی تنت را گرفته بود

می خواستی که جیغ شوی: خسته ام عزیز!
یک دست خسته تر دهنت را گرفته بود !!

می خواستی مرا .. که مثل دو چشم خیس
چیزی مقابل ترنت را گرفته بود

می خواستی بمیری و از دست ِ دست هاش ..
با گریه گوشه ی کفنت را گرفته بود

لعنت به روزگار که از خاطرات من
حتی خیال داشتنت را گرفته بود

لعنت به روزگار که ما را دو نیم کرد
چیزی شبیه «تو» که منت را گرفته بود

که اولاً «گرفته دلم» ثانیاً شبی↓
تیره تمام ثانیه ات را گرفته بود !!

حسی شبیه غم بدنت را گرفته بود
بویی غریب کل تنت را گرفته بود
از: سید مهدی موسوی
از این دو دلیل نیامدنت خارج نیست
یا نمی خواهی ام
یا ..
یا اباالفضل!
یعنی نمی خواهی ام؟!
از: بهرنگ قاسمی
ماری بزرگ مرا خورده است
من اما
باید در ایستگاه صادقیه پیاده شوم
از: گروس عبدالملکیان