شاعر می مانم

شاعر می مانم

اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!

پیوندها

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گمنامان» ثبت شده است

به پاییز میمانی
آدم نمی داند چه بپوشد به وقت دیدنت!

از: گمنامان


× شاعر این شعر را اگر می شناسید بگویید تا به نامش ثبت شود. سپاس

شاید تمام ِ این دنیا،

مکث قصه گو باشد

میان ِ

یکی بود..یکی نبود..

تو با نبودنت

نان ِ تمام ِ شاعرانی !!!

جهان بزرگ است و زندگی مرموز

تا به حال فکرش را کرده ای

حتی "تو"، تویی که نمی شناسمت!

شاید روزگاری دور، همه چیزم شوی..

به این فکر می کنم

لالایی های مادرم

زیر کدام بالش کودکی ام جا مانده؟!!

شاید هنوز بشود

آسوده خوابید...

زن سینه های برجسته نیست

موی مش کرده..ابروی برداشته..لبان قرمز نیست

زن لباس سفید..شب باشکوه عروسی

بوی خوش قرمه سبزی..هوس های شب جمعه

قرارهای تاریکی..کوچه پشتی..توی یک ماشین نیست

زن خونریزی..کمردرد ماهانه..پوکی استخوان

یک زن پا به ماه..حالت تهوع..استفراغ

دردهای زایمان..مادر بچه ها نیست

خدایا!

تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم

یکی از گریه های شیرین کودکی ام را پس بده!

تو راحت بخواب

من مشق گریه هایم هنوز مانده!

بی تو

تخت خواب

تخت بی خوابی ست..

لعنت

به همه ی صراط های مستقیمی

که عرضه ندارند تورا به من برسانند!!!

من حواس فاصله ها را پرت می کنم

تو فقط بیا..