شاعر می مانم

شاعر می مانم

اینجا اشعار شاعران را به انتخاب کاکاپو می خوانید
هرگونه کپی برداری از این سایت به شدت مجاز بوده
و باعث خرسندی بنده است!

پیوندها

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امین منصوری» ثبت شده است

تلخ که می شوی
تازه حقیقتی
از: امین منصوری
خدا یادت باشد
برای بعضی وقت ها که خیلی خسته ام
یک بغل محکم
به من بدهکاری
از: امین منصوری

گوسفند که باشی

تمام دنیا قصاب می شوند..

از: امین منصوری

لبخندش را تقسیم کرد،
خنده اش به من رسید
و
لبهایش به دیگری..
از: امین منصوری
عقاب هم که باشی
بر اوج ِ بلندا، پرواز هم که کنی
کوه هم که باشی
هیچ بادی هم که تکانت ندهد
در این غروب جمعه لعنتی
دلت می گیرد
عزیزم،
تو پیامبر غروب جمعه ای
فقط نگاهی، پیامی، اشاره ای، معجزه ای
رو کن و
همه چیز این عصر جمعه لعنتی را
به هم بریز
سالهاست که من به تو، ایمان آورده ام
از: امین منصوری
می دانی با پررویی زندگی کردن وقتی که
عقل سلیم دستور می دهد، چند سالی بمیری، چه دردی دارد؟؟
عزیزم، درد داشتن درد دارد..
از: امین منصوری
پدربزرگم می گفت:
راستی همیشه پیروز است
دوستت داشتم و راست گفتم و رفتی
پدربزرگم دروغ می گفت.
حکم، دل می کنم
با دل می بُرم و
قیمت می گذارند و دست را جمع می کنند
حکم دلم، دروغ می گوید.
در یخچال را باز می کنم
آبمیوه صد در صد طبیعی، در یخچال را می بندم
آبمیوه ها دروغ می گویند
می گویند سیگار و قهوه و مشروب می کُشد
من هنوز زنده ام
دروغ می گویند
درون آینه نگاه می کنم
دیگر تو نیستی
پوست انداخته ام
چقدر زشتم، درست
ولی اینبار درون آینه تو نیستی
پوست انداخته ام
من مانده ام و
چقدر کار، که نکرده ام
دیر شده و وقت ندارم،
لیست می کنم این همه کار که نکرده ام
چقدر راه که نرفته ام
چقدر من، که نبوده ام
چقدر چیز که دوست داشتم و یاد نگرفته ام
چقدر بزرگ، که نشده ام
چقدر سفر، که نرفته ام
چقدر تغییر، که نکرده ام
چقدر پیشنهاد که اصلا به کل نه دیده و نه شنیده ام
چقدر پیشرفت، که نداشته ام
چقدر زیبایی، که ندیده ام
چقدر نفس راحت، که نکشیده ام
چقدر ذهن آرام، که نداشته ام
چقدر خودم، که نبوده ام
چقدر احساس، که نکرده ام
چقدر زندگی، که نکرده ام
از: امین منصوری

درون آینه نگاه می کنم

دیگر تو نیستی

پوست انداخته ام

چقدر زشتم، درست

ولی اینبار درون آینه تونیستی

پوست انداخته ام

من مانده ام و

چقدر کار که نکرده ام

دیر شده و وقت ندارم،

لیست می کنم این همه کار که نکرده ام

چقدر راه، که نرفته ام

چقدر من، که نبوده ام

چقدر چیز، که دوست داشتم و یاد نگرفته ام

چقدر بزرگ، که نشده ام

چقدر سفر، که نرفته ام

چقدر تغییر، که نکرده ام

چقدر پیشنهاد، که اصلا به کل نه دیده و نشنیده ام

چقدر پیشرفت، که نداشته ام

چقدر زیبایی، که ندیده ام

چقدر نفس راحت، که نکشیده ام

چقدر ذهن آرام، که نداشته ام

چقدر خودم، که نبوده ام

چقدر احساس، که نکرده ام

چقدر زندگی، که نکرده ام

از: امین منصوری

کتاب دفتر من و عطر ورساچه